فلسفه ازدواج موقت چیست؟ چه شرایطی دارد؟


فلسفه ازدواج موقت چیست؟ چه شرایطی دارد؟



فلسفه ازدواج موقت
ازدواج موقت، از نظر تئوریک کاملاً پذیرفته شده است و نه تنها در اسلام، که حتی برخی از متفکران بزرگ غربی ـ مانند راسل ـ یکی از راه‏های حل مشکل ازدواج دائمی و دیررس را در دنیای کنونی، پناه بردن به ازدواج موقت می‏دانند. از نظر عملی نیز در نظام جمهوری اسلامی، این مسئله مقبول افتاده؛ لیکن فرهنگ اجتماعی، هنوز پذیرای آن نیست. به عبارت دیگر، صیغة موقّت نیز نوعی ازدواج است. بنابراین، هر فرد واجد شرایط می‏تواند از شخصی که او نیز شرایط ازدواج موقت را دارا است، خواستگاری و برای مدتی موقت ـ مانند چند ساله دوران تحصیل ـ با وی ازدواج کند.
متأسفانه غالب افراد، ازدواج موقت را با کامیابی آنی اشتباه گرفته‏اند و همین مسئله سبب شده است این موضوع نتواند در جامعه ما جایگاه حقیقی خود را باز یابد. تبلیغات سوئی هم که بیش از یک قرن در جامعه ما توسط غرب‏گرایان انجام شده، در ضمیر مردم رخنه کرده است؛ به گونه‏ای که گاهی روابط نامشروع، با تسامح نگریسته می‏شود؛ ولی ازدواج موقت، طوری دیگر معرفی می‏گردد. برای حل این مشکل ‏بایستی تلاش فرهنگی و اجتماعی گسترده‏ای صورت پذیرد تا جوانان از آسیب شیاطین مصون بمانند.

شرایط عقد موقت
عقد موقت یا صیغه، دارای شرایط زیر است:
1. ازدواج موقت مانند ازدواج دائم، نیاز به خواندن عقد و الفاظ مخصوص دارد و با صرف رضایت قلبی درست نمی‏شود.
2. فرق عمده در ازدواج موقت با دائم، این است که در عقد موقت باید مدت ذکر شود که آیا مثلاً یک ساعت است یا ده سال.
3. مقدار مهریه هم باید در عقد موقّت، مشخص شود و هنگام خواندن عقد، ذکر گردد.
4. اگر دختر باکره بخواهد صیغه شود، باید با اذن پدر یا جد پدری باشد؛ همان گونه که در ازدواج دائم نیز این طور است.
5. در عقد ازدواج موقّت، بعد از تمام شدن مدت، زن باید از مرد جدا شود و عده نگه دارد؛ مگر اینکه عقد، دوباره تجدید شود. اگر قبل از تمام شدن مدت، مرد بقیه آن را ببخشد، ازدواج موقت تمام می‏شود؛ اما ازدواج دائم، فقط با طلاق یا فسخ، عقد منفسخ می‏شود.
نکاح موقّت از نیازهای ضروری جامعه اسلامی است؛ ولی اگر این کار، بدون اتخاذ تدابیر و قانونمندی‏های لازم صورت پذیرد، بی‏شک عوارض نامطلوب بهداشتی و روحی برای جامعه در بر خواهد داشت. مسلماً ازدواج موقّت از نظر هزینه و نیازهای دیگر، همانند ازدواج دائم نیست و طبیعتاً برای اکثر جوانان قابل دسترسی خواهد بود؛ ولی متأسفانه در حال حاضر چنین زمینه‏هایی وجود ندارد. در چنین شرایطی، برای رهایی از دغدغه‏های فکری و روحی، بهتر است با تصمیم جدی، برای ازدواج اقدام کنید.
اگر به غرایز طبیعی انسان، به صورت صحیحی پاسخ گفته نشود، برای اشباع آنها متوجه راه‏های انحرافی خواهد شد؛ زیرا این حقیقت قابل انکار نیست که غرایز طبیعی را نمی‏توان از بین برد و فرضا هم بتوانیم از بین ببریم، چنین اقدامی عاقلانه نیست و به نوعی، مبارزه با قانون آفرینش است. بنابراین راه صحیح آن است که آنها را از طریق معقولی اشباع نموده و از آنها در مسیر سازندگی بهره‏برداری کنیم.
اکنون این پرسش پیش می‏آید که در بسیاری از شرایط و محیط‏ها، افرادی قادر به ازدواج دائم نیستند، یا افراد متأهل در مسافرت‏های طولانی و یا مأموریت‏ها با مشکل عدم ارضای غریزه جنسی روبه رو می‏شوند. این موضوع به خصوص در عصر حاضر به شکل حادتری رخ نموده است؛ چرا که سن ازدوج، بر اثر طولانی شدن دوره تحصیل و مسائل پیچیده اجتماعی، بالا رفته و کمتر جوانی می‏تواند در سن پایین ـ یعنی در داغ‏ترین دوران غریزه جنسی ـ اقدام به ازدواج کند. با این وضع، چه باید کرد؟ آیا باید مردم را به سرکوب کردن این غریزه (همانند رهبان‏ها و راهبه‏ها) تشویق کرد؟ یا اینکه آنان را در برابر بی‏بند و باری جنسی، آزاد گذاشت و شاهد صحنه‏های زننده بود؟ و یا آنکه راه سومی را در پیش بگیریم که نه مشکلات ازدواج دائم را به بار آورَد و نه آن بی‏بند و باری جنسی را؟
«ازدواج دائم» نه در گذشته و نه در امروز، به تنهایی جواب‏گوی نیازمندی‏های جنسی همه طبقات مردم نبوده و نیست. ما بر سر دو راهی قرار داریم: یا باید «فحشا» را مجاز بدانیم و یا طرح ازدواج موقت را بپذیریم. معلوم نیست آنها که هم با ازدواج موقت مخالفند و هم با فحشا، چه جوابی برای این سؤال دارند؟ طرح ازدواج موقّت، نه شرایط سنگین ازدواج دائم را دارد ـ که با عدم تمکن مالی یا اشتغالات تحصیلی و مانند آن نسازد ـ و نه زیان‏های فجایع جنسی و فحشا را در بر دارد. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه‏(تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1374، ج 3، ص 341) البته یکی ار موانع جدی ازدواج موقّت سوء استفادة افراد عیاش است. ازدواج موقّت راهی اضطراری و موقّت برای جلوگیری از معضلات جنسی است؛ نه راهی برای شهوت‏رانی تا ثبات خانواده‏ها را به مخاطره انداخته وجایگزین ازدواج دائم شود!!
تردیدی نداریم که همه این مشکلات فعلی ـ که بیشتر ریشه در فرهنگ عمومی جامعه دارد ـ غل و زنجیرهای آهنینی را بر دست و پای تمامی افراد جامعه ـ به خصوص جوانان ـ زده است و ارضای طبیعی یکی از نیرومندترین غرایز را دشوار ـ بلکه محال ـ نموده است. باید با حرکتی عظیم و بنیادین در فرهنگ جامعه، ساختار فکری مردم در این زمینه زیر و رو شود تا این قید و بندها از هم گسسته گردد.
برای رسیدن به این هدف، باید همه علت‏ها و محرک‏های مشکل یاد شده شناسایی (اعم از اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی) و سپس با مشارکت دولت و مردم، ابتدا راه «ازدواج دائم» هموار گردد. آن گاه برای مشکلات باقی‏مانده، راه ازدواج موقّت در پیش گرفته و برای مقبولیّت همگانی آن، بیش از پیش تلاش شود.

عشق به معناى واقعى چیست


عشق به معناى واقعى چیست

عشق به معناى واقعى چیست و کدامین عشق است که اساس و بنیان خانواده با آن مستحکم‏تر مى‏شود.؟


مقدمه
1 - نیازهاى انسان به طور کلى دو دسته است: نیازهاى مادّى و نیازهاى معنوى. این نیازها، منشأ انگیزه‏ها است و انسان پس از احساس نیازدر پی پاسخ برمی آیدپاسخ به نیازها، زمینه رشد و شکوفایى انسان را فراهم آورده، او را به سوى مرزهاى شکوفایى و کمال رهنمون مى‏شود.
یکى از مهم‏ترین نیازهاى انسان، دستیابى به کمالات انسانى و درنتیجه، رسیدن به کمال مطلق است. همه تلاش و کوشش‏ها و بى‏قرارى‏هاى انسان، براى رسیدن به این نقطه اوج است و تا این وصال تحقق نیابد، فریاد نیاز انسان خاموش نمى‏شود. بنابراین، اگر انسان دریابد چیزى یا کسى نیاز کمال طلبى‏اش را ارضا مى‏کند یا وسیله دستیابى به آن حقیقت مطلق است، آن را دوست مى‏دارد و بدان عشق مى‏ورزد؛ از این رو، محبت و عشق حالتى است که در دل یک موجود ذى شعور نسبت به چیزى که با وجود و تمایلات و نیازهایش تناسب دارد، پدید مى‏آید. جاذبه‏هاى ادراکى همانند جاذبه‏هاى غیر ادراکى است؛ یعنى همان گونه که در موجودات مادّىِ فاقد شعور، نیروى جذب و انجذاب وجود دارد و آهن‏ربا آهن را جذب مى‏کند، در موجودات ذى شعور نیز جذب و انجذاب وجود دارد؛ امّا جذب و انجذاب در موجودات ذى شعور، آگاهانه است و عنصر شناخت در آن نقشى مهم دارد. به همین دلیل جذب و انجداب در موجودات ذى شعور را جاذبه ادراکى مى‏گویند؛ یعنى حقیقت این جاذبه را شناخت تشکیل مى‏دهد؛ به عبارت دیگر، محبت و عشق ورزیدن معلول شناخت است. ممکن است بپرسید ملاک این جذب و انجذاب و محبت و عشق ورزیدن چیست؟ ملاک آن، سازگارى‏اى است که آن موجود با محب و عاشق دارد. انسان به چیزى محبت مى‏ورزد که سازگارى آن را با وجود و نیازهاى خود دریافته باشد. البتّه هر چه عنصر شناخت در این میان کم رنگ باشد، به همان میزان، ممکن است انسان دچار خطا شود و در تعیین مصداق محبوب و معشوقِ خود به بیراهه رود.
مراتب محبت
محبت؛ مراتبى دارد. کم‏ترین مرتبه آن، محبت‏هاى ظاهرى و معمولى برآمده از امورى چون همانند شکل و رنگ و چهره اشخاص است. هنگامى که انسان ظاهر چیزى یا کسى را مى‏بیند و آن را با خواسته‏هاى خویش متناسب مى‏یابد، توجهش به او معطوف مى‏گردد. در این‏جا فردِ داراى جمال، به واسطه جمال یا کمالش، جاذبه‏اى دارد که دل را متوجه خویش مى‏سازد و کششى دارد که حواس و عواطف انسان را به سوى خود جلب مى‏کند. مرتبه بالاتر و عالى محبت، جایى است که متعلق علاقه انسان، امور معنوى و غیر محسوس باشد؛ مانند این‏که انسان به وجود صفاتى مانند شجاعت، غیرت یا عدالت و سخاوت در وجود کسى پى‏برد. از آن‏جا که این صفات کمالى، مطلوب هر انسانى است و با فطرت کمال طلب انسان همخوانى دارد، جاذبه آن، دل انسان را متوجه خود مى‏کند. هر چه معرفت انسان بیش‏تر شود، متعلق محبت انسان، کامل‏تر و ارزشمندتر مى‏شود تا جایى که دل انسان به موجودى که منشأ همه کمالات و زیبایى‏ها است، توجّه مى‏کند و عشق به معناى حقیقى و واقعى‏اش تحقق مى‏یابد و انسان، به آفریدگار کمال و جمال دل مى‏سپارد. این عشق نیز مراتبى دارد و هر کس به اندازه معرفتش به اسما و صفات الاهى از آن بهره مى‏برد.
عشقى که موجب استحکام خانواده مى‏شود
ارزش محبت‏هایى که بر شمردیم، به متعلق آن‏ها بستگى دارد. اگر متعلق محبت انسان، امور مادّى و جسمانى باشد، عمرى کوتاه و گذرا و در نتیجه ارزش کم‏تر دارد؛ امّا اگر متعلق محبت انسان امور معنوى باشد، به دلیل دوام و استمرار آن، ارزش فزون‏تر خواهد داشت. از همین جا مى‏توان دریافت: »عشق و محبتى که بنیان خانواده را مستحکم مى‏کند، نباید صرفاً بر اساس امور شهوانى و خصوصیات ظاهرى باشد«؛ زیرا این گونه امور در معرض خطر و زوالند و نمى‏توانند موجب استحکام و دوام خانواده شوند. عشقى موجب استحکام خانواده مى‏شود که داراى این دو ویژگى مهم باشد:
1. پشتوانه معرفتى.
2. ریشه داشتن در نیازهاى واقعى انسان به منظور فراهم ساختن زمینه کمال و بستن گذرگاه‏هاى شیطان.
چنین عشقى هرگز کهنه نمى‏شود؛ با گذشت زمان رنگ نمى‏بازد و تا پایان عمر استمرار مى‏یابد. بنابراین، آنچه مهم است، صبغه و رنگ این محبت است. اگر صبغه الاهى داشته باشد، در راستاى همان محبت حقیقى قرار خواهد گرفت.
پرسش دیگرى که ممکن است به ذهن بیاید، این است که صبغه عشق و محبت خویش را چگونه دریابیم؟ از کجا بفهمیم این عشق و محبت جنبه شهوانى و حیوانى دارد یا عشق واقعى با صبغه الاهى است؟ اگر این محبت و علاقه هیچ گونه پشتوانه معرفتى ندارد و علاقه‏اى کور و بدون توجّه به معیارهاى مهم ایمان، اعتقاد، اخلاقیات و امور معنوى است، مى‏توان دریافت فقط جنبه حیوانى و شهوانى دارد؛ امّا اگر این محبت بر اساس آگاهى از ویژگى‏هاى اخلاقى و اعتقادى و معنوى باشد و با توجّه به جنبه‏هاى ظاهرى فرد و حفظ پاکدامنى و نجابت، در جهت دستیابى به آرامش و فراهم ساختن زمینه‏هاى رشد و کمال پدید آمده، در واقع جاذبه‏اى ادارکى است نه کور و حیوانى.
چگونه فرایند ازدواج را آغاز کنیم
در پاسخ به بخش دوم پرسش‏تان که از چگونگى آشنایى و فرآیند ازدواج پرسیده بودید، باید بگوییم: اگر قصد دارید با کسى ازدواج کنید، پیش از این‏که محبت و علاقه‏اش را در دل جاى دهید، باید در مورد او و ویژگى‏هاى شخصیتى‏اش - در حدى که براى ازدواج لازم است - شناخت داشته باشید؛ البتّه علاقه اولیه در حدى که انگیزه و محرک انسان براى فراهم آوردن زمینه‏هاى ازدواج باشد، در صورتى که شدت نیابد، اشکال ندارد. اگر این علاقه شدت پیدا کند، طبیعى است عقل را از عرصه انتخاب کنار خواهد راند و فرایند ازدواج را دچار مشکل خواهد کرد؛ زیرا »حبُّ الشَّى‏ءِ یُعْمى و یُصِمّ«؛ یعنى دوستى هر چیزى باعث مى‏شود انسان، کورکورانه در مقابل آن تسلیم شود و با تفکر و تعقل در مورد آن تصمیم‏گیرى نکند. محبتى که پشتوانه معرفتى نداشته باشد، بصیرت انسان را درباره فرد مورد نظر کاهش مى‏دهد؛ در نتیجه از قدرت انتخاب مى‏کاهد و ممکن است نتایج نامطلوب به ارمغان آورد. از این روى، عقل سلیم حکم مى‏کند در امر مهمّى مانند ازدواج، مطالعه و تحقیق و نیز مشورت با کارشناسان و مشاوران مجرب انجام پذیرد. خوشبختانه پرسش شما گویاى این حقیقت است که اهمیّت ازدواج را به خوبى دریافته‏اید و مى‏خواهید از طریق مشاوره، بهترین راه‏ها را برگزینید. ما نیز فرصت را مغتنم شمرده، وظیفه خود مى‏دانیم نکات لازم و مهم را خدمت شما ارائه دهیم. باشد که از طریق انتخاب همسرى مناسب، در جهت رشد و تکامل خود گامى بلند بردارید و به سکونت و آرامش که فلسفه اصلى ازدواج است، دست یابید. خداوند بلند مرتبه، یکى از مهم‏ترین فایده‏هاى ازدواج را رسیدن به آرامش روانى مى‏داند. «و مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها» (روم، آیه 30).

راهکارهاى عملى و توصیه‏هاى لازم در گزینش همسر
به نظر مى‏آید، رعایت نکات زیر براى دستیابى به ازدواج موفق و همسر مناسب ضرورت دارد:
1. بکوشید علاقه نخستین و پیش از خواستگارى را تا جایى که ممکن است کنترل کنید و پیش از طى مراحل بعدى، خود را به کسى وابسته نسازید؛ زیرا علاقه و وابستگى زیاد، مانع شناخت صحیح مى‏شود.
2. از هر گونه تماس )تلفنى، حضورى و نامه( پیش از اقدامات رسمى خوددارى کنید.
3. در نخستین اقدام، وضعیت و مشخصات فرد مورد نظر را با خانواده خود در میان گذارید و از دیدگاه‏هاى آنان آگاه شوید.
4. در صورت توافق با خانواده، تحقیقات را به وسیله افراد مجرب و مورد اعتماد آغاز کنید.
5. در صورتى که نتایج تحقیقات، فرد مورد نظر را مناسب نشان مى‏دهد، به وسیله خانواده و افراد مجرب و مورد اعتماد، خواستگارى را آغاز کنید.
6. در صورت پاسخ مثبت دختر و خانواده او، زمینه یک گفت‏وگوى طرفینى را با نظارت دو خانواده فراهم کنید تا با آراى یکدیگر درباره زندگى مشترک آشنا شوید.
7. اگر در صحبت‏هاى اولیه همدیگر را پسندیدید و دیدگاه‏هاى یکدیگر را پذیرفتید، در مسیر زندگى مشترک گام نهید؟
در تمام این مراحل، توجّه و توکل به خداوند، راهنما و راهگشاى شما خواهد بود. در پایان، خوشبختى و بهروزى شما را از خداوند متعال خواهانیم و کتاب‏هاى زیر را براى آگاهى بیش‏تر در این زمینه توصیه مى‏کنیم:
1. جوانان و انتخاب همسر، على اکبر مظاهرى، انتشارات پارسایان.
2. اخلاق در قرآن، ج 1، )بخش آثار روانى معرفت به خدا( و ج 3، )بخش ازدواج و تشکیل خانواده( استاد محمد تقى مصباح یزدى، انتشارات مؤسسه در راه حق و مؤسسه آموزشى - پژوهشى امام خمینى.

چگونه می توان بر دیگران نفوذ کرد


چگونه می توان بر دیگران نفوذ کرداصول دوستیابی و نفوذ بر دیگران و رهبری مؤثر به قرار زیر است:
1) انتقاد، شکایت و محکوم نکنید.

2) صادق باشید.

3) در دیگران انگیزه ایجاد کنید.

4) ذاتاً به دیگران علاقه مند باشید.

5) همیشه حتی در هنگام مشکلات و سختی ها خنده رو باشید.

6) به یاد داشته باشید که نام هر فردی زیباترین و مهمترین کلمه است.

7) شنونده خوبی باشید . دیگران را تشویق کنید در مورد خود صحبت کنند.

8) براساس علایق دیگران صحبت کنید.

9) طوری رفتار کنید که دیگران احساس کنند مهم هستند و هر کاری که از دستتان بر می آید صادقانه برایشان انجام دهید.

10) بهترین راه موفقیت در بحث، اجتناب از آن است.

11) به «نظر» دیگران احترام بگذارید. هرگز نگویید «اشتباه می کنید»

12) اگر اشتباه کردید، سریع و صادقانه آن را بپذیرید.

13) دوستانه صحبت کنید.

14) طوری صحبت کنید که طرف مقابل همیشه در پاسخ تان «بله» بگوید.

15) اجازه دهید طرف مقابل بیشتر صحبت کند.

16) اجازه دهید طرف مقابل احساس کند از شما برتر است.

17) صادقانه همه چیز را از نگاه طرف مقابل ببینید.

18) با عقاید و آرزوهای مثبت و سازنده دیگران همراه شوید.

19) با افراد مثبت و انگیزه دهنده دوست باشید.

20) عقایدتان را به دیگران تحمیل نکنید.

21) خود را با علائم غیرکلامی طرف مقابل هماهنگ کنید.

22) صادقانه از دیگران تعریف کنید.

23) اشتباهات دیگران را غیر مستقیم تذکر دهید.

24) قبل از انتقاد از دیگران در مورد اشتباهاتتان صحبت کنید.

25) به جای دستور صریح، سؤال کنید.

26) در دیگران احساس امنیت ایجاد کنید.

27) هر پیشرفت جزیی و هر نکته مثبتی را تحسین کنید.

28) مشوق باشید و بکوشید اشتباه دیگران را آسان و قابل اصلاح نشان دهید.

29) بگذارید افراد از انجام پیشنهادات شما خوشحال شوند.

30) اگر برای کسی کاری انجام می دهید، انتظار جبران نداشته باشید.

چرا رابطه دختر و پسر از نظر اخلاقی درست نیست,


چرا رابطه دختر و پسر از نظر اخلاقی درست نیست, ?



ارتباط انسان‏ها با یکدیگر تنوع فراوان دارد. همان گونه که خود مشاهده و گاه تجربه مى‏کنید برخى افراد ارتباط تحصیلى و برخى ارتباط خانوادگى دارند و بعضى دیگر ارتباط اقتصادى و برخى ارتباط اجتماعى در سطح محله و شهر. به راستى چه چیز سبب مى‏شود رابطه‏اى را اقتصادى، تحصیلى، اجتماعى یا خانوادگى بنامیم؟ آیا بى هیچ معیارى مى‏توان هر رابطه‏اى را به هر اسمى نامگذارى کرد؟ چه چیز موجب تنوع و تکثر ارتباط انسان‏ها با یکدیگر و حتّى‏ ارتباط انسان با دیگر موجودات مى‏شود؟ معیار نامگذارى روابط چیست؟ بى تردید هر نوع ارتباطى همیشه «درست» یا «نادرست» نیست. بر این اساس، ارتباطها قابل ارزیابى و داورى‏اند؛ ولى پیش از داورى درباره درستى یا نادرستى ارتباط باید معیار تفاوت ارتباطهاى متنوع و نامگذارى‏هاى گونه گون آن‏ها را دریافت.
پرواضح است آنچه یک ارتباط را شکل و نامى ویژه مى‏بخشد، محتواى آن است. محتواى ارتباطها یکسان نیست. در هر شکلى از ارتباط، چیزى معین و به شیوه‏اى خاصّ مبادله مى‏گردد؛ و همین عنصر سبب تنوع روابط مى‏گردد. ارتباط مادر با فرزند خردسالش، قبل از هر چیز، یک رابطه عاطفى است و پیامى که مبادله مى‏شود محبت است. آیا رابطه معلّم و شاگرد نیز بر همین اساس استوار است؟ پس معیار تنوع ارتباطها و قضاوت درباره‏شان محتواى آن‏ها است.
شکل ارتباط و وظایف و نقش افراد در آن، بر اساس محتوا معین مى‏گردد. بنابراین جنسیت هرگز تعیین کننده محتواى ارتباط نیست تا بر پایه آن درباره درستى و نادرستى یک رابطه داورى کنیم و بگوییم آیا ارتباط دختر و پسر خوب است یا نه؟
چه بسیار زنانى که با مردان ارتباط اقتصادى دارند و در خرید و فروش روزانه شرکت مى‏کنند. آیا در صحت یا غلط بودن این ارتباطها مى‏توان با نگاه به جنسیت قضاوت کرد؟!
آنچه سبب مى‏شود این روابط استحکام یافته، سالم بماند، اهداف مورد نظر طرفین را تأمین کند و رابطه‏اى درست تلقى گردد، رعایت قوانین حاکم بر آن و فراتر نرفتن دو طرف از آن محدوده ویژه است. هر ارتباطى، اگر قانونمند نباشد، رفتارها از محدوده ویژه آن رابطه فراتر رود، مرزها شکسته شود و مقرراتش رعایت نگردد، نادرست است و به زیان دو طرف مى‏انجامد؛ براى مثال، اگر در روابط اقتصادى مرزها شکسته شده، ارتباطهاى عاطفى رخ نماید، محبتِ صرف مبادله شود و رفتارهاى اقتصادى از زمینه‏هاى عاطفى متأثر گردد، افزون بر ناسودمندى به از کف رفتن سرمایه و فراهم آمدن زمینه سوء استفاده مى‏انجامد.
بنابراین، ارتباط انسان‏ها بایکدیگر بر اساس معیارى خاصّ که محتواى آن ارتباط را بیان مى‏کند، تعیین مى‏شود و بر همین اساس، مى‏توان درباره درستى و نادرستى آن قضاوت کرد. وقتى از ارتباط دختر و پسر سخن مى‏گویید، مرادتان چه نوع ارتباطى است؟ باید نوع آن مشخص گردد تا بتوان درباره درستى و نادرستى اش داورى کرد. آیا مراد ارتباط آموزشى و تحصیلى است یا اقتصادى یا اجتماعى و یا...؟ اختلاف جنسیت طرفین ارتباط در مقررات کلى و برخى از شرایط روابط انسانى مؤثر است؛ ولى محتواى روابط را تعیین نمى‏کند. بدین سبب، ارتباطى خاصّ به نام ارتباط دختر و پسر نداریم. ما در کلاس درس شرکت مى‏کنیم و از محضر استادى که از جنس مخالف است، بهرمند مى‏شویم و ارتباط آموزشى برقرار مى‏گردد؛ ولى هرگز در درستى این ارتباط که بر مقررات یاد دهى و یادگیرى استوار است، تردید نداریم. البته اگر در همین کلاس پیامى جز یاددهى و یادگیرى مبادله شود - حتّى‏ اگر موعظه باشد - ما را از تحصیل که هدف اصلى است، دور مى‏سازد و چه بسا سبب زیان‏هاى جبران‏ناپذیر مى‏گردد. در عالم معرفت و علوم بشرى و روابط انسانى هزاران نوع ارتباط مشروع و صحیح مطرح است که جنسیت در محتواى آن‏ها مؤثر نیست و یا تأثیرى اندک دارد. این روابط هرگز حساسیت آفرین و تنش برانگیز و ممنوع و مطرود به شمار نمى‏آید؛ زیرا شکل روابط معین است و از چارچوب خود تجاوز نمى‏کند؛ به بیانى دقیق‏تر، حد و مرزها رعایت مى‏گردد و بدین سبب از آفات و آسیب‏ها مصون مى‏ماند. بنابراین، نمى‏توان داورى درباره روابط را بر جنسیت استوار ساخت. هر رابطه‏اى اگر از مسیر خود منحرف گردد، آفت آفرین و زیانبار مى‏شود؛ هر چند دو طرف آن همجنس باشند.
با این سخن، اینک خود باید درباره درستى و نادرستى ارتباط با جنس مخالف نیک داورى کنید. ارتباط با جنس مخالف چه نوع ارتباطى است و در پى برقرارى چه نوع ارتباطى هستید؟ اگر این ارتباط آموزشى است و نقش هر یک تعریف و معین شده است - براى مثال شما معلّم هستید و طرف دیگر دانش‏آموز و در این ارتباط جز پیام آموزشى مبادله نمى‏شود و جز یاددهى و یادگیرى هدفى تعقیب نمى‏گردد - هرگز مطرود نیست و کاملاً درست و پسندیده است. ناگفته پیدا است، اگر در ضمن همین ارتباط آموزشى، ارتباطى دیگر شکل گیرد؛ براى مثال استاد و دانش‏آموز به مبادله کالا (خرید و فروش) یا محبت روى آورند، ارتباط آموزشى آن‏ها سالم و قابل اعتماد و صحیح نخواهد بود و از اهداف آموزشى باز مى‏مانند. بى تردید این نوع ارتباط آموزسى نادرست است و افزون بر شرع مقدس، هر عاقلى آن را مردود مى‏شمارد.
بنابراین، آنچه درستى یا نادرستى ارتباط را تعیین مى‏کند رعایت مقررات و شرایط حاکم بر ارتباط و پایبندى به نقش و حدود رفتارى تعیین و تعریف شده دو طرف است نه جنسیت آن‏ها.
نکته‏اى که یاد کرد آن ضرورت دارد، دقّت و توجّه مستمر به عوامل تهدید کننده ارتباط سالم است. این عوامل با توجّه به نوع ارتباط تغییر مى‏کنند؛ براى مثال عوامل آسیب رسان به ارتباط اقتصادى با یک مسلمان با عوامل تهدیدگر ارتباط اقتصادى با غیر مسلمان تفاوت دارد. مهم‏تر از آن، ارتباط اقتصادى با انسان غیر مسلمان به دقّت و احتیاط بیش‏ترى نیازمند است. از آن‏جا که غیر مسلمان به بسیارى از مقررات اقتصادى دینى معتقد نیست، باید در ارتباط با وى به ویژگى‏هاى شخصیتى، آیین و نظام اعتقادى و ویژگى‏هاى طبیعى و زیستى و روانى و اخلاقى‏اش توجّه داشت تا ارتباط از ناحیه این عوامل آسیب نبیند. همان گونه که ارتباط اقتصادى با غیر مسلمان حساسیت بیش‏تر مى‏جوید، هر نوع ارتباط با جنس مخالف نیز به حساسیت و مواظبت خاصّ نیاز دارد؛ زیرا جاذبه طبیعى و زیستى دختر و پسر، به ویژه در سنین جوانى، زمینه انحراف ارتباطهاى انسانى را فراهم مى‏سازد و ارتباطها را تحت تأثیر قرار مى‏دهد. بنابراین، حتّى‏ در روابط آموزشى نباید از آفاتى که در جاذبه‏هاى زیستى ریشه دارد، غفلت کرد؛ زیرا روابط انسانى سخت از این ناحیه آسیب مى‏پذیرد و به انحراف مى‏گراید. بر این اساس، شارع مقدس به ما هشدار مى‏دهد که هر گاه دو غیر همجنس، در قالب هر ارتباطى، در مکانى خلوت و دور از دید دیگران قرار گیرند شیطان نیز با آن‏ها خواهد بود و روابط صحیح را تهدید مى‏کند.
افزون بر مطالب یاد شده، نکته دیگرى که حساسیت این نوع ارتباط را فزونى مى‏بخشد، پیامد منفى شکست یا منحرف شدن روابط انسانى از ناحیه جاذبه جنسى و زیستى است. اگر ارتباط درستى از این ناحیه به انحراف گراید، سبب از دست رفتن آبرو و حیثیت اجتماعى و سرمایه زندگى و ارزش و کرامت انسانى دو طرف مى‏گردد که هرگز جبران‏پذیر نیست؛ هر چند آسیب‏هاى دیگر چون شکست مادى و ناتوانى در یادگیرى و یاددهى و از دست رفتن فرصت‏ها قابل جبران و ترمیم مى‏نماید. از سوى دیگر، گستردگى تأثیر آسیب بر آمده از جاذبه جنسى به گونه‏اى است که تنها به دو طرف رابطه محدود نمى‏شود و افراد بسیار و حتّى‏ نسل بشر را فرا مى‏گیرد. این آسیب که به فروپاشى خانواده‏ها مى‏انجامد و طهارت نسل آدمى را نابود مى‏سازد، در آغاز چنین عمیق و گسترده نمى‏نماید. تجربه خسارت دیدگان این عرصه نشان مى‏دهد که افراد خسارت دیده هرگز در آغاز عمق فاجعه را درک نمى‏کردند و تصور خروج از جاده عصمت و تقوا حتّى‏ براى یک لحظه در خاطرشان نمى‏گنجید. نکته دیگرى که در آسیب‏هاى ناشى از جاذبه جنسى قابل توجّه مى‏نماید، تهدید مستمر و لحظه به لحظه است؛ یعنى دیگر عوامل براى آسیب رساندن به روابط انسانى به فراهم بودن شرایط و زمینه‏هاى زمانى و مکانى خاصّ نیازمندند؛ ولى آسیب و انحراف ناشى از جاذبه جنسى چنان قوى و نافذ است که به هیچ شرطى نیازمند نیست. این عامل چنان قدرتمند است که شرایط را تحت الشعاع قرار مى‏دهد و به تناسب خواست خود رقم مى‏زند. همین ویژگى سبب مى‏شود روابط انسانى همواره از این ناحیه در معرض تهدید قرار گیرد. پس انسان هوشیار نباید حتّى‏ یک لحظه خود را از این تهدید در امان ببیند و احساس آرامش و اطمینان کند.
بنابراین، تنها با نگاه به جنسیت نمى‏توان ارتباطى را پسندیده یا ناپسند دانست. باید:
الف) نخست به بنیان‏هاى ارتباط توجّه کرد و اساس و ماهیت و محتواى آن را دریافت.
ب) باید بررسى کرد این ارتباط خاصّ در کنار دیگر عوامل مؤثر در وحدت و اختلاف جنسیت چه شرایطى را اقتضا مى‏کند. آیا وحدت جنسیت شرط سلامت آن ارتباط است و یا با اختلاف جنسیت نیز سازگارى دارد؛ و در هر دو صورت، چه شرایطى مى‏جوید. در این صورت، ارتباط یاد شده با رعایت مقررات و شرایط آن، پسندیده مى‏شود وگرنه ناپسند مى‏گردد. اگر ماهیت و محتواى ارتباطى، اختلاف جنسیت را در کنار دیگر شرایط اقتضا کند، بى تردید با وحدت جنسیت نمى‏توان آن را پسندیده شمرد؛ مثل ارتباط زوجیت که اختلاف جنسیت را اقتضا مى‏کند و ارتباطى از این نوع میان همجنسان محکوم به زشتى است. همان‏گونه که ارتباط دوستى و پیوند انسانى بناشده بر مهر و محبت وحدت جنسیت مى‏طلبد و هر ارتباطى از این نوع بین دو ناهمجنس مطرود و ناپسند است؛ زیرا رسیدن به کمال ارتباط سالم زوجیت جز با اختلاف جنسیت به دست نمى‏آید و دست یافتن به مدارج عالى دوستى و مهرورزى جز با وحدت جنسیت قابل دستیابى نیست. از همین رو، آن را مطابق با ماهیت و محتواى این ارتباط مى‏بینیم نه شرطى مستقل. پس نخستین گام در دوستى درک کامل دو طرف و به دست آوردن ظرفیت روحى و روانى یکدیگر است و این شرط تنها با وحدت جنسیت مقدور مى‏گردد. بى تردید همجنس‏ها بهتر از دو ناهمجنس روحیات، انتظارات و خواسته‏هاى یکدیگر را درک مى‏کنند. درستى این سخن به تجربه ثابت شده و مقبول همگان است. ناشناخته بودن هر جنس براى جنس دیگر و یا به کمال نشناختن یکدیگر نقاطى مبهم براى آن‏ها باقى مى‏گذارد و راه مهرورزى کامل و دوستى مستمر و بى شکست را به روى ناهمجنسان سدّ مى‏کند. بدان امید که از دوستى و مهرورزى حضرت دوست بهره‏مند شویم.


چرا آمار طلاق در کشورمان زیاد شده است؟


چرا آمار طلاق در کشورمان زیاد شده است؟





عوامل طلاق در کشور
ارائة هر گونه راه حلی برای پیش‏گیری و مقابله با مسئله طلاق، نیازمند بررسی ریشه‏ای و دقیق عوامل جامعه‏شناختی آن است که به اختصار به بیان مهم‏ترین آنها می‏پردازیم:
1. طبق آمار موجود در مجتمع‏های قضایی خانواده، یکی از مهم‏ترین عوامل طلاق در کشور، ناشی از معضل شوم اعتیاد و عواقب ناشی از آن ـ از قبیل بی‏کاری، فقر، اختلافات خانوادگی و... ـ است.
2. معضلات اقتصادی و اجتماعی از قبیل بی‏کاری و عدم اشتغال، سطح پایین درآمدها، مشکل مسکن و امکانات رفاهی و... از عوامل مهمی است که زمینه‏های طلاق و جدایی را فراهم می‏آورد.
3. تغییر ارزش‏های حاکم بر جامعه از سال 1368 به بعد پس از دوران دفاع مقدس و آغاز دوران بازسازی کشور، مدلی برای توسعه اقتصادی و اجتماعی در پیش گرفته شد که موجب بروز تضادهای ارزشی و ناهنجاری‏های متعدد گردید و این توسعه، نتایجی از قبیل تغییر ارزش‏های اجتماعی را در پی‏داشت: از سنّت به سوی مدرن، از ساده‏زیستی به تجمّل، از کمک و یاری و ایثار و گذشت برای جامعه و حتی خانواده به سودجویی فردی، از ارزش قناعت به ارزش ثروت، از انسجام به فردگرایی و از ارزش دین و خدا به ارزش پول و دنیا. یکی از عواقب شوم تغییر ارزش‏ها، سست شدن بنیاد و کانون خانواده و گسترش طلاق است.
4. هجوم شوم فرهنگی افسار گسیخته و سراپا مبتذل و بی بندوباری غرب، تمامی ارکان جامعه از جمله خانواده را مورد تهدید قرار داده است. فرهنگ غرب ـ که ریشه در فردگرایی و اصالت لذت و... دارد ـ انحطاط اخلاق و فروپاشی کانون خانواده را برای سایر جوامع نیز به ارمغان آورده است.
پس زمانی که مشکلات و معضلات اقتصادی، بیشتر خانواده‏ها را در فشار قرار داده باشد و از طرف دیگر، ارزش‏های اسلامی و تعهّدات اخلاقی ـ از قبیل ایمان، توکل، قناعت، صبر و احساس مسئولیت نسبت به اعضای خانواده ـ نیز در اثر تغییر ارزش‏های حاکم بر جامعه و تهاجم فرهنگی دگرگون شده باشد، جامعه با سست شدن ارکان خانواده و بروز طلاق مواجه می‏شود.
تحقّق کامل عدالت اجتماعی و حلّ نیازهای اساسی جامعه از نظر اقتصادی، حقوقی، فرهنگی، اجتماعی و بالاخره ایجاد و گسترش مراکز مشاوره برای حل مشکلات و اختلافات خانوادگی و برخی اقدامات دیگر در مجتمع‏های قضایی خانواده، برای پیش‏گیری از جدایی خانواده‏ها قابل توجه است. امید می‏رود با حل عوامل طلاق ـ که در منابع اسلامی به عنوان مبغوض‏ترین حلال خداوند نام برده شده و آثار و پیامدهای منفی بسیار زیادی بر جامعه دارد ـ به هیچ وجه شاهد چنین معضلی در جامعه اسلامی نباشیم.